شونزده

من اون قسمت آهنگ ساسی مانکنم که "می‌خوام برم به مایکل جکسون آهّنگای بندری بفروشم" و نیمه روشن ماه تو شبی که هر چقدر می‌گردی ماه پیدا نمیشه تو آسمون، نادر احتمالِ آهنگ خوک‌ام وقتی نادر احتمالی وجود نداره. 

  • مدوس ‌‌
  • دوشنبه ۲۹ مرداد ۹۷

پونزده

بچه بودم خوابگاه دختران دیده بودم، جدا از گرخیدن های فراوان در همه حال،  با دخترای فامیل تو کف تاج ربابه مونده بودیم. مامانمو کچل کرده بودم که تاج ربابه می‌خوام و فلان، آخر یه تل برق برقی برام گرفت که نمیشد با استایل تاج مصرفش کرد. تو مدرسه واسه نقش فرشته ی دوم تو نمایش جشن تکلیف انتخابم کردن و تاج نداشتن که بذارم رو سر دختره. همون تاج ربابه رو بردم گذاشتم رو سرش. امروز اگه ایمان اون دختر سست شده باشه واسه اینه که تاج بندگی‌ش، تاج ربابه‌ای بود که با استایل تاج مصرف نمیشد. 

  • مدوس ‌‌
  • دوشنبه ۲۹ مرداد ۹۷

چهارده

احتمالا تا اینجا همه رو ناامید کردم. بی‌انرژی‌تر از اونم که بگم جبران میکنم و بی تفاوت تر از اونم که اهمیت بدم.
  • مدوس ‌‌
  • يكشنبه ۲۸ مرداد ۹۷

سیزده

جای خوبی نیستم. اصلا و به هیچ عنوان. 

  • مدوس ‌‌
  • يكشنبه ۲۸ مرداد ۹۷

دوازده

آی گس آی'ل پلی ایت کول.
  • مدوس ‌‌
  • دوشنبه ۲۲ مرداد ۹۷

یازده

زندگیم شده پر از حرفای کلیشه‌ای که تک تکشون رو با همه ی وجودم حس کردم. یکی بشینه پای منبرم بالا میاره از جمله هایی که کل زندگیش شنیده. یکم دیره واسم و یکم دیر نیست. من هنوز خواب آدمایی رو می‌بینم که تو راهنمایی باهاشون قهر کردم و تو زندگی هم گم شدیم. خب، من تو زندگیشون گم شدم. دارم یاد می‌گیرم آدم جزئیات پردازی نباشم تو همه‌ی ابعاد زندگی. هیچ کس به حاشیه اهمیت نمی‌ده. ولی نمی‌دونم خواب‌های دسپرتم رو از کدوم پنجره بیرون بندازم. توقع دارم وقتی بزنید به تخته‌ی اردلان طعمه پلی میشه بتونم راجع به احساس‌های درونیم حرف بزنم. و میتونم در نهایت. چه بلایی سر فشار خونم میاد. بابام وقتی نوجوون بودم یه سخنرانی واسه موسیقی رو تو راه چالوس پلی کرد چون هندزفری از گوشم نمیوفتاد اون روزا و بعد قرن‌ها هنوز وقتی با یه حالت پوکر آهنگای قر دار گوش میدم یادش میوفتم. چیزایی که گفتم هیچ ربطی به هم ندارن و نمیدونم دارم چی میگم و نمیخوام برگردم عقب.

  • مدوس ‌‌
  • يكشنبه ۲۱ مرداد ۹۷

ده

جوجه‌جادوگرم هنوز از تخم درنیومده توسط عابر بی‌توجهی له شد. چروک‌های صورت جوونش افتاد یه طرف پیاده‌رو و کلاه جادوگری درازش یه ور دیگه. رنگ بنفش موند کف زمین و بوی معجون آبی قل قل کننده بلند شد.  


واسه همین فرش، همیشه پونه می‌داد، مثل شما. وقتی نبودین، روی فرش دراز می‌کشیدم و یاد شما می‌افتادم. موقعی که اومده بودین، پاریس؟

  • مدوس ‌‌
  • يكشنبه ۲۱ مرداد ۹۷

هشت

کاش صبح که بیدار میشم یه هاله طلایی دور سرم شکل بگیره و یه پیرهن بلند گشاد سفید نرم تنم باشه و بافت موهام رو باز کنم و از اول ببافم. پامو بذارم کف زمین چوبی و صدای قیژقیژ مناسبی دربیاد. هوا سرد باشه و منم یه دختر نه ساله‌م که به طرز مصنوعی‌ای شجاع و عاقله. کم حرف میزنه و زیاد کتاب می‌خونه. یعنی، دوست داره بخونه. کتاب پیدا نمیشه این دور و برا که. با دوچرخه رفت آمد میکنه و موهاشم به اجبار زمانه لخته.
  • مدوس ‌‌
  • چهارشنبه ۱۷ مرداد ۹۷

هفت

طی شیش ماه اخیر نسبت به خودم خیلی آگاه شدم و به همون مقدار نسبت به خودم لجبازتر. من میدونم تو حال بد باید ریشه‌شو پیدا و رفع کرد و از ترسا عبور کرد و خودت این وضعو واسه خودت ساختیو مسیولیتش رو بپذیر و فلان. میدونم و سخت باور می‌کنم. درام‌سازی توم رخنه کرده. صبر داشته باش. صبر داشته باش. صبر کن.
  • مدوس ‌‌
  • سه شنبه ۱۶ مرداد ۹۷

شیش

اگه دو سال پیش بود می‌گفتم من این همه کتاب نخوندم که درگیر ظاهر باشم. درحالی که کتاب نمی‌خوندم و درگیر ظاهر بودم. چمیدونم، جالبه. همه اون فازهای افکار عمیق رو بگیری که دفاع کنی از خودت. که وقتی می‌بینی دختر میترا خانوم کاشت ناخن یاد گرفته بگی عوضش من دغدغه‌های فکری دارم. چه کشکی بابا، لاک‌ت رو بزن.
  • مدوس ‌‌
  • سه شنبه ۱۶ مرداد ۹۷
دختری زندگی می‌کرد که خسته بود از این همه تلاش که کرده تا با استانداردهای بقیه بنویسه و موفق نبود.
دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها