من اون قسمت آهنگ ساسی مانکنم که "میخوام برم به مایکل جکسون آهّنگای بندری بفروشم" و نیمه روشن ماه تو شبی که هر چقدر میگردی ماه پیدا نمیشه تو آسمون، نادر احتمالِ آهنگ خوکام وقتی نادر احتمالی وجود نداره.
من اون قسمت آهنگ ساسی مانکنم که "میخوام برم به مایکل جکسون آهّنگای بندری بفروشم" و نیمه روشن ماه تو شبی که هر چقدر میگردی ماه پیدا نمیشه تو آسمون، نادر احتمالِ آهنگ خوکام وقتی نادر احتمالی وجود نداره.
بچه بودم خوابگاه دختران دیده بودم، جدا از گرخیدن های فراوان در همه حال، با دخترای فامیل تو کف تاج ربابه مونده بودیم. مامانمو کچل کرده بودم که تاج ربابه میخوام و فلان، آخر یه تل برق برقی برام گرفت که نمیشد با استایل تاج مصرفش کرد. تو مدرسه واسه نقش فرشته ی دوم تو نمایش جشن تکلیف انتخابم کردن و تاج نداشتن که بذارم رو سر دختره. همون تاج ربابه رو بردم گذاشتم رو سرش. امروز اگه ایمان اون دختر سست شده باشه واسه اینه که تاج بندگیش، تاج ربابهای بود که با استایل تاج مصرف نمیشد.
زندگیم شده پر از حرفای کلیشهای که تک تکشون رو با همه ی وجودم حس کردم. یکی بشینه پای منبرم بالا میاره از جمله هایی که کل زندگیش شنیده. یکم دیره واسم و یکم دیر نیست. من هنوز خواب آدمایی رو میبینم که تو راهنمایی باهاشون قهر کردم و تو زندگی هم گم شدیم. خب، من تو زندگیشون گم شدم. دارم یاد میگیرم آدم جزئیات پردازی نباشم تو همهی ابعاد زندگی. هیچ کس به حاشیه اهمیت نمیده. ولی نمیدونم خوابهای دسپرتم رو از کدوم پنجره بیرون بندازم. توقع دارم وقتی بزنید به تختهی اردلان طعمه پلی میشه بتونم راجع به احساسهای درونیم حرف بزنم. و میتونم در نهایت. چه بلایی سر فشار خونم میاد. بابام وقتی نوجوون بودم یه سخنرانی واسه موسیقی رو تو راه چالوس پلی کرد چون هندزفری از گوشم نمیوفتاد اون روزا و بعد قرنها هنوز وقتی با یه حالت پوکر آهنگای قر دار گوش میدم یادش میوفتم. چیزایی که گفتم هیچ ربطی به هم ندارن و نمیدونم دارم چی میگم و نمیخوام برگردم عقب.
جوجهجادوگرم هنوز از تخم درنیومده توسط عابر بیتوجهی له شد. چروکهای صورت جوونش افتاد یه طرف پیادهرو و کلاه جادوگری درازش یه ور دیگه. رنگ بنفش موند کف زمین و بوی معجون آبی قل قل کننده بلند شد.
واسه همین فرش، همیشه پونه میداد، مثل شما. وقتی نبودین، روی فرش دراز میکشیدم و یاد شما میافتادم. موقعی که اومده بودین، پاریس؟