۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

بیست و چار

اتفاقی که برام افتاده عجیب نیست. فوق‌العاده هم نیست. انگار فقط تو نقطه‌هایی که بازنده میشدم بیشتر حواسم هست و خشمم نسبت به خودم و دیگران به طرز قابل توجهی کمتر شده. مث بقیه نمیتونم بگم من تازه متولد شدم و فلان. دکتر گفت آرامش بهترین اتفاقیه که میتونه براتون بیوفته و فک کنم گرفتمش. نفیسه بهم گفته بود قبلش اعلام هات رو بنویس و دیشب نگاهشون کردم و دیدم که آره. چقدر قشنگ. 

ولی میتونم بگم اتفاقی که برام افتاد به جا بود. 

  • مدوس ‌‌
  • پنجشنبه ۱۵ شهریور ۹۷

بیست و سه

گل باورم از اونجایی که کفشدوزک داره اندازه چهار انگشت رشد کرده از آذر پارسال تا الان. و منم چهار انگشت بزرگ شدم. یعنی زیاد.
  • مدوس ‌‌
  • سه شنبه ۶ شهریور ۹۷

بیست و دو

تو اکثر داستان های نوجوونیم، یه هیجده ساله‌ی ناراحت بودم که حس میکرد فضای خونه براش تنگه و وسط شام پا میشد از خونه می‌زد بیرون و میرفت شیرموز میخورد. اکثرا مامان نداشت و از زن پدرش بدش میومد. دلیل نارضایتیش از زندگی مشخص نبود. مکانش یه جای رو هوایی بود که معلوم نبود کجاس. به سختی میخندید و اتاقش و لباساش افسرده بود و سیگار میکشید. می‌خوام بگم یازده دوازده سالم بوده، وات د هل؟
  • مدوس ‌‌
  • دوشنبه ۵ شهریور ۹۷

بیست و یک

تو فقط خودتی و خودت. و چقدر مهمه که با لبخند این جمله رو بگی. دو دسته رفتار متفاوت سر میزنه از با لبخند گفتنش یا با آه و ناله. دارم زور میزنم گوشه های لبم کش بیاد.
  • مدوس ‌‌
  • دوشنبه ۵ شهریور ۹۷
دختری زندگی می‌کرد که خسته بود از این همه تلاش که کرده تا با استانداردهای بقیه بنویسه و موفق نبود.
دنبال کنندگان ۵ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندها