بچه بودم خوابگاه دختران دیده بودم، جدا از گرخیدن های فراوان در همه حال،  با دخترای فامیل تو کف تاج ربابه مونده بودیم. مامانمو کچل کرده بودم که تاج ربابه می‌خوام و فلان، آخر یه تل برق برقی برام گرفت که نمیشد با استایل تاج مصرفش کرد. تو مدرسه واسه نقش فرشته ی دوم تو نمایش جشن تکلیف انتخابم کردن و تاج نداشتن که بذارم رو سر دختره. همون تاج ربابه رو بردم گذاشتم رو سرش. امروز اگه ایمان اون دختر سست شده باشه واسه اینه که تاج بندگی‌ش، تاج ربابه‌ای بود که با استایل تاج مصرف نمیشد.